- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
دارد دل و دین میبرد از شهر شمیمی افـتـاده نـخ چـادر او دست نـسیـمی تسبیح دلم پاره شد آن دم که شنـیدم با دست خودش داده اناری به یتیمی حتی اثر وضعـی تـسبـیح و دعا را بخشیده به همسایه، چه قرآن کریمی در خانۀ زهرا همه معـراج نـشیـنند آنجا که به جز چادر او نیست گلیمی ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم میسوخت حریم دل مولا چه حریمی آتش مزن آتش در و دیوار دلش را جز فاطمه در قلب علی نیست مقیمی حـالا نکـنـد پـنجـره را وا بگـذاریم پرپر شود آن لالۀ زخمی به نسیمی
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
در چـشمهـای تو خـدا را دیـد مولا با تو به خود بر خلق میبالـید مولا در خانهای که خشت خشتش از بهشت است بـوی خـدا را از تو میبـوئـید مولا از چشمۀ فیض شما ای کـوثـر ناب هر روز جام عـشق مینوشید مولا با اشکهایت اشک او میشد سرازیر با خـنـدههایت زود میخـنـدید مولا آن روز وقتی پشت در رفتی ندیدی از غیرتش بر خویش میپیچید مولا پشت خدا خم شد ز بار غصه وقتی از درد بـازوی تو میلـرزیـد مـولا جبریل با خیل ملائک روضه خوانت وقـتی به قـبر تو لحـد میچـید مولا وقتی که سر میکرد زینب چادرت را او را میـان گـریه میبـوسیـد مـولا امروز بر خاک مزارت اشک مهدی ست دیـروز بر قـبـر تو مـینـالـیـد مولا
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زهرا سلام الله علیها
گـندم از دستۀ دستـاس تو برکـت دارد دستِ لطف تو به هر چیز محبّت دارد بی وضو دست به نام تو زدن جایز نیست نام تو عصمت محض است قداست دارد سائل آمد در این خانه و حـاتم برگشت در کـرم حضرت صدیـقه قـیامت دارد تـو به نُـه سالـگـیـت اُمِّ ابـیـهـا شـده ای حـرف ما نیست بگـویـیم، روایت دارد ماجـرای ورم پـای تـو در وقـت نـماز مـتــواتــر شـده از بـس سـنـدیّـت دارد روز محشر همه بر پا و تو بر ناقه سوار تا بـدانـنـد هـمه فـاطـمـه حُـرمـت دارد خوش بحالش که کنیزی شما را میکرد واقعـاً فـضّه چـه انـدازه سـعـادت دارد بُرد با ماست که مأنوس به زهرا شده ایم خاک بـوسیِّ درش حکـم عـبادت دارد گریۀ روز و شبت تـاب ز مَـردم بُـرده از تو بی بی در و همسایه شکایت دارد دل از غـصـه کـبـاب تو مـرا آتـش زد بیت الاخـزان خـراب تو مرا آتـش زد
: امتیاز
|
مدح و مرثیه حضرت زهرا سلام الله علیها
ای گـوهـر کـلام مـحـمـد ثـنـای تـو تا حـشـر افـتـخـار ولایـت ولای تو هم کوثر خدایی و هم دخت مصطفی هـم آمـده اسـت امّ ابـیـهـا ثـنـای تـو پـیغـمبری که جان همه انبـیا فـداش فـرمود با تو جـان محـمّـد فـدای تو با آنکه نیـست روی خـداوند دیـدنی پیداست در جمال تو، وجه خدای تو پیغمبران، ملائکه، حوریّه، جنّ و انس دارنـد احـتـیـاج بـه ذکـر دعـای تـو تا صبح حشر حسرت بیماری اش بود آیـد اگـر مـسیـح به دارالـشـفـای تو هرگز نگـه به وادی سیـنا نمی کـند گـر بنگـرد کـلـیم به دار الـولای تو امـواج نـور سر زده از خانۀ گـلین بوی بهشت می دمد از خاک پای تو بیت الحرامِ خواجۀ اسراست حجره ات آرد ملک طواف، به دور سرای تو گـلـبـوسه های پـشت هـم خـتم انـبـیا پـیـداست روی آبـلـۀ دست هـای تو در حیرتم که روی تو را دید در بهشت آدم نداد جان ز چه بر رو نمای تو؟ سوگند می خورم به خدا تا خدا خداست بـیگـانـه با خـدا نـشـود، آشـنـای تو حـوّا امیـد داشت شـود فـضّـۀ درت آدم شد از بهشت برون در هوای تو تصویر توست، خندۀ گلخانۀ بهشت بوی خـداست، در نفـس دلـربای تو پیغـمبر و خـدا و رسول و ائـمّه انـد با حُـسن اتـفـاق، مدیحـت سرای تو آن روزها که صحبتی از ماسوا نبود کوثـر نداشت، ذات الهی سـوای تو پیش از ظهور عالم خلقت، هماره بود آغوشِ غیبِ ذاتِ خـداوند، جای تو والله بـهـتـریـنِ کـسـانـنـد در زمیـن ابنا و شوی و امّ و بـنات و نیای تو مُلک وجود در حرمت گـشته ناپدید کی گفته گم شده حرم با صفای تو؟ محدود نیست بحر عنایات رحـمتت وصل است بر عطای الهی، عطای تو آگاه نیست کس به جز از ذات ذوالجلال از بــدو ابـتـدای تـو و انـتـهـای تـو گر جنّ و انس، حاتم طایی شوند باز باید زنـند بـوسه به خـاک گـدای تو حقّا که شد گشوده ز بازوش ریسمان مشکل گشا به پنجۀ مشکل گشای تو تاریخ شاهـد است که آیـد هـنوز هم از مسجـد مـدیـنه صـدای رسای تو گویی فقط رسول خدا حرف می زند وقت خطابه با دو لب جـانفـزای تو با آنکه از صدای تو هفت آسمان گریست انگار هیچ کسی نـشنـیده صدای تو حتی یکی نگفت به زهـرا ستم شده حتی نکرد گـریه کـسی از برای تو هرگز نگشت چون تو کسی در وطن غریب بالله نبود این همه غربت، سزای تو اجـر رسـالـت پـدرت خـوب شد ادا گـردیـد تـازیـانـۀ امّـت، جـزای تـو ای یاس نیلی نبوی! کاش خورده بود آن تـازیـانه ها به تن مـا به جای تو تا روز حشر کاسۀ خون جگر شود چشمی که تر نگشت ز اشک عزای تو باید به میثمت دُر مضمون عطا کنی تا گوهـر قـصیده بریـزد به پـای تو
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
ما باده نوش جـام گوهـربار مادریم هر شب دخیل چادر زهرای اطهریم سیرابمان نکرده شراب و می طهور ما تشنگان قطرهای از حوض کوثریم از این جهت که مادر ما آسمانی است ما از تـمـام اهـل سـمـا دلـربـاتـریـم با یک نگـاه فاطمه پرواز می کـنیم از برکـت تـوسـل تان ما کـبـوتـریـم صحن و سرای فاطمه در قلب شیعه است در سینهام ببین که بنا کردهام حریم این جمله های ابتر ما یک اشاره است ما به مقـام اصلـی تو پـی نـمی بریم زهـرا بـرای راه ولایـت شهـیـد شد پس ما هـمه فـدایی فـرمان رهـبریم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
بی سبب نیست که دل واله و مجنون شده است آمدی ماه رجب هم به تو مدیون شده است اول مـــاه رجـب تـا ســحـر سـیــزدهــم از مدینه به نجف راه چه گلگون شده است
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
علی بود صدف عشق و گوهرش زهراست علی است اهل کسائی که محورش زهراست علی است صاحب بیت شرافت و عظمت علی ابوالحسنین است و همسرش زهراست کسی که سینه سپر می کـند برای عـلـی یقین، که دادرس روز محشرش زهراست قسم به صاحب محشر که تشنه لب نشویم علی است ساقی حوضی که کوثرش زهراست شنـاسنامۀ ما روشن است همچون صبح عـلی بُـوَد پدر شیعه، مادرش زهراست غمی نداشت نبی تا که مرتضی را داشت غمی ندارد علی تا که یاورش زهراست علی است حـیدر کرّار خیـبـر و احزاب میان کوچه ببیند که حیـدرش زهـراست کـشـیـد فـاطـمـه آه و مدیــنه گـشت سیاه بــگــفـت: أشــهــد أنّ عــلــی ولـــی الله
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
پَـرِ شکـسته به بالا نمیرسد هرگز تـلاش میکـند امّا نـمـیرسد هرگز کبوتری که هوایی نشد در این وادی به آسـمـان تـمـنّـا نـمیرسد هـرگـز اگر اجـازه نیـاید که تا ابـد مجـنون به سوی خـانۀ لیـلا نمیرسد هرگز چنان مـقـام به عـشـاق مـی دهـد الله به فکـر مردم دنـیـا نمیرسد هرگز مـقـام سلـطـنـت و پـادشـاهی عـالـم به پـای رعـیـتی ما نمیرسد هرگز و بـی ولای تـو و خــانـوادهات آقـا کسی به عـالم معـنا نمیرسد هرگز بدون گوشۀ چشم تو شیعه در محشر به خاکبوسی زهـرا نمیرسد هرگز پَـرم بـه شـوق هـوای تـو وا شـده آقـا کـبـوتـر تـو به سـویـت رهـا شـده آقـا زمـان مـسـتـی مـا انـتـهـا ندارد که مریض عشق تو بودن دوا ندارد که بهشت من تویی آقا بهشت را چه کنم؟ بهشت بیگـل رویت صفا ندارد که نمی دهم به بهشت خـدا حریم تُو را بهـشت قـد حـریـم تو جـا نـدارد که فـدای بـنـده نـوازی و مهـربـانی تو سرای لطف تو شاه و گدا ندارد که کجاست حاتم طاعی ببـیـند اینجا را کسی شبـیه تو دست عطا ندارد که سرای تـوست پـذیـرای آرزومنـدان کسی به قدر تو حاجت روا ندارد که میان این همه القاب نیک هیچ اسمی صفـای کُـنـیـۀ ابن الرضا ندارد که تویی که آیـنۀ حـیِّ ذوالمنـن خـوانـدند عزیز قلب رضایی تُرا حسن خواندند امام عـسکری، آقـا، امیـر، مـولانـا دو دست خـالی ما را بگـیـر مولانا گـدای نیمه شب بین این گُـذر هستم بـیا و تـوشـه بـده بـر فـقـیـر مولانا نگاه روشن خود را ز ما دریغ مکن منـم به دام نـگـاهـت اسـیـر مـولانا به نفس سرکش و طغیانگرم نگاهی کن دعـا نما که شوم سر به زیر مولانا بگو به ما: وسط برکة السباع چه شد که بوسه زد به قدوم تو شیر مولانا بصیـرتی بـده آقا که راه کج نـرویم تـویـی تـو آیـنـۀ یا بـصـیـر مـولانـا به کوری همه دشمنان، خدای کریم نـوشتـه نام تو را از غـدیـر مـولانا تـویی که چـشـمـۀ نـاب مـعـارفـی آقـا کـمال سیـر و سلـوک هـر عـارفی آقا هر آنچه ناز فروشی تو مشتری هستم میان صحن تو دنبال نوکـری هستم دعـای بال قـنوتم که مستجـاب شدم که تحت رایت عشقم، پیمبری هستم هـزار مرتـبه مـدیـون ربّـنـای توأم اگر که شیعۀ مجنون حیـدری هستم چه منّتی به سر من نهاده دست شما که تابـع سخـن ناب رهـبـری هستم به انقلاب خـمیـنی همیشه محـتاجـم به یاد خـون شهیدان کـوثـری هستم شباهتی است میان دلِ من و دلِ تو شباهـتی که مثـل تو مـادری هـسـتم به روز حشر کِشم نعرههای مستانه که من غلام غلامان عسکری هستم مـجـیـر آل رسـولـی مـدد ابـاالـمهـدی فـروغ چـشـم بـتـولی مدد ابـاالـمهـدی بیا دوباره کَرَم کن به این گدای خودت پَرَم بده گُل زهرا تو در هوای خودت خدا کند که شبی هم مِس وجود مرا طلا کنی تو به اعجاز کیمیای خودت نـشـستـهام بـنویـسی مرا مسلـمانـت که آشنـا کـنیم بـاز با خـدای خودت خـدا کـند بگـذاری تو دستهـای مرا به دستهای گُلِ غایب از سرای خودت چه میشود که زمان ظهور فرزندت فـداییام بکنی پـای بچههای خودت تمام حاجتم این است یـوسف هـادی مرا خودت برسانی به سامرای خودت گدای سامره هستم دو دست من خالی است گـدایی سر کوی شما عجب حالی است عطش میان حرم رود نیل میگردد سِرشک دیـدۀ ما سلسبـیـل میگردد کسی که زائـر قـبر غـریـبـتان باشد مـیان آتـش غـم هـا خـلـیـل میگردد ندارد هیچ تعجـب که در کـنار شما کـبوتـر حـرمت جـبـرئـیل میگردد به حج نرفتهای اما طواف درگاهت هـزار حـج خـدا بیبـدیـل میگـردد به حلقههای ضریحی که نیست در حرمت دل شکـسـته زائـر دخـیل مـیگردد دوبـاره پـای برهـنـه به جـاده میآئـیم به سوی صحن و سرایت پیاده میآئیم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
ای که رخت از خدا کرده حکایت گری هست برازنده ات رهـبری و سروری چـهـرۀ مـاهِ تـو را مـاه بُـود مـشـتـری من نزدم هـیچ وقـت غـیر درِ تو دری جـلـوه گهِ ساحتِ حضرت پیـغـمـبری سیـدنـا الـدخـیـل، یا حـسن العـسکـری نــور دل فــاطــمــه آیــنــۀ بــوتــراب پیش تو زانو زند صبح و غروب آفتاب بر دل بی تاب ما بیـشتـر از این بـتاب هر چه که دادم سلام از تو گرفتم جواب بر همه دلها مقـیم از همه عـالـم سری سیـدنـا الـدخـیـل، یا حـسن العـسکـری وسعـتِ بی انتهـا رحمت جـاری شدی بر دلِ پـائـیزیان پـیـک بـهـاری شدی سـوژۀ نـابِ لـبِ ذاکـر و قـاری شـدی مثل عـمـویت حسن نا مـگـذاری شدی تــو حــسـنِ دومِ فــاطـمــۀ اطــهــری سیـدنـا الـدخـیـل، یا حـسن العـسکـری زنـده و جـاویــد شـد تـا ابـد آثــار تـو کـرده به دلـهـا اثـر نـرمـیِ گـفـتـار تو مهدیِ صاحب زمان دلبـر و دلدار تو تا به ابد کعبه سوخت در تبِ دیدار تو سعی و صفا مروه ای کعبه منا مشعری سیـدنـا الـدخـیـل، یا حـسن العـسکـری هم حرمت دلرباست هم حرمت با صفاست یک حرمِ ساده نیست جلوه گر کبریاست مـعـتـقـدم تا ابـد قـبـلـۀ دل سـامـراست زائر تو در حـرم زائر عرش خداست تـو پـسـر فـاطـمـه تـو پـسـر حـیـدری سیـدنـا الـدخـیـل، یا حـسن العـسکـری هم دل هفت آسمان هست زمین گیرِ تو هم هـمـۀ کـائـنـات در یَـدِ تـسخـیـر تو قـلب تـمـام وجـود بسته به زنجـیـر تو گردشِ چرخ و فلک هست به تأثیر تو فاطمه کوثـر، شما؛ آیه ای از کـوثـری سیـدنـا الـدخـیـل، یا حـسن العـسکـری در همۀ آسـمان تو قـمرت مهدی است تاج سرِ عالمی تاج سرت مهدی است باعث فخرت شده که ثمرت مهدی است تو پدرت هادی و تو پسرت مهدی است پس تویی با این حساب قطب هدایتگری سیـدنـا الـدخـیـل، یا حـسن العـسکـری آل عـلی بـوده اید بانیِ شـور و شعـور از بـرکـات شما نـور کـند کـسب نور نذر شما « أِن یکاد » چشم بدان از تو دور نـوکـریِ درگهت بـاعثِ حـسِّ غـرور ماهِ نکـو منظـری مثل عـلی محـشری سیـدنـا الـدخـیـل، یا حـسن العـسکـری
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
ای شرفـت فـوق ثـنـا گـسـتری داد خـدایت به جـهـان بـرتـری شمس و قمر دور رخت مشتری کرده ز خلق دو جهـان دلـبری خـاک کـف پـات سر سـروری سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری قـدر، بود رشـته ای از موی تو بــدر بُــوَد آیــتـی از روی تــو خُـلـق عـظـیـم نبـوی خـوی تو مـهـدی مـوعــود ثـنـاگـوی تـو مهـر تو بر چرخ کند محـوری سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری نـخـل وجـودت ثـمـر فـاطــمـه بـحـر عـنـایـت گـهـر فـاطــمـه شـمـس ولایـت قــمـر فـاطـمـه صد چو مسیح ای پـسر فاطمه از تو گـرفـتـه دم جان پروری سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری یــازدهـــم آیـــنــۀ ســـرمـــدی نام، حسن خود بری از هر بدی پـیـر خرد درس تو را مبـتـدی نطق تو را موعظه ای احمدی تـیـغ تـو را مـعـجـزۀ حـیـدری سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری بر سه محـمّـد ثـمـری یا حـسن چـار عـلی را پـسری یا حـسن مـصلـح کلّ را پـدری یا حسن فـوق ثـنـای بـشـری یـا حـسـن کرده خـدا بر تـو ثـنـا گـسـتری سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری جود زتو لطف و عنایت ز توست حکمت و توحید و ولایت زتوست آنچـه شنـیـدیم روایت ز توست رهبری و علم و هدایت زتوست بر تـو بـرازنـده بـود رهـبـری سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری نـور هُـدی یـا حـسـن بـن عـلی بـحـر عـطـا یا حـسن بن عـلـی روی خـدا یـا حـسـن بـن عـلـی هـست روا یا حـسـن بن عـلـی سـیـدی و وجـه خـدا مـنـظـری سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری ای همه جا وصف تو نُقل دهن مهر تو خوشتر بود از جان به تن وای به من مـدح تو و طبع من کــار نـیـایـد ز بـیـان و سـخـن گر چه کـند لعـل لبـم گـوهـری سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری راه خـدا، راه نـبـی، راه توست ســرّ ازل در دل آگـاه تـوسـت عرش برین پایه ای از جام توست بـنـدۀ شـرمـنـدۀ درگـاه تـوست حور بود، یا که ملک، یا پری سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری محنت دوران به تو همراه بود هـر نـفـسـت یک شـرر آه بـود هـمـدم تـنـهـای شبـت مـاه بـود عـمر تو هر چند که کـوتاه بود تـا ابـد الـدّهــر کـنـی سـروری سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری حیف که قـدر تو فرامـوش شد نیـش بـلا بر جگـرت نوش شد نغـمـۀ توحـیـدِ تو خـامـوش شد مهـدی موعـود، سیه پـوش شد کـــرد نــفــس در دل او آذری سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری ای جگر غم زغمت چاک چاک ای بـدنت پاک تر از جان پاک وای مـن از ایـن الـم درد نـاک با چه گنه شد حرمت تَلِّ خاک ای حــرمـت بــار گــه داوری سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری تو گُـلـی و من همه خـار تـوأم در وطـــنــم دُور دیــار تـــوأم اشـگ فـشـان گِـرد مـزار تـوأم "مــیـثـم" دلـخـسـتـۀ دار تــوأم بر تو کـنم بر تـو ستـایـشگـری سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری
: امتیاز
|
مدح امام حسن عسکری علیهالسلام و مرقد سامرا
این شهر سامره است و یا عرش کبریاست یـا کـعــبـۀ مـقــدّس دل هـای انــبـیـاسـت شهری که مطلع دو مه است و دو آفتاب کز نورشان به چشم دل اهل دل ضیاست اینجا مزار حضرت هادیّ و عسگری است اینجا حریم پاک دو محـبـوب کبـریاست اینجاست قـبـر حضرت هـادی ولیّ حق ابن الرّضا؛ علی؛ خلف پاک مرتضاست حاجت از او بخواه که باب الحوائج است درمان از او بگیر که خاک درش شفاست قبر امام عسکـری از جان و دل ببـوس زیـرا که قـبـله گـاه دل و کعـبـۀ ولاست مــولای خـلـق والــد مـهــدیّ مـنـتــظـر شمس الـولا، امـام اُمـم، حجّـت خـداست ایـنجـا مـزار عـمّـۀ صـاحـب زمـان بود آن اختری که دختر والشّمسُ و الضّحاست آن بانـویـی که مـحـرم سـرّ ولایت است نامش حکیمه فخر زنان شمسۀ حـیاست اینجا مـزار نرجـس پـاکـیـزه دامن است آن بانویی که مادر مولای عصر ماست از مـا ســلام بـاد به مـهـدیّ و مــادرش تا اهل بیت را شرف و عـزّت و بـقاست اینـجـا امـام عـصر بـه عـالـم قـدم نـهـاد مانند مرتضی که بر او کعـبه زادگاست اینجا مکان غیبت آن نجـل فـاطمه است اینجا محـلّ زمـزمـه و گـریه و دعـاست میثم بخوان دعای فـرج را در این حرم حاجات خود بخواه که از لطف حق رواست
: امتیاز
|
غربت ائمۀ بقیع علیهم السلام ( امام مجتبی)
هوای گنبد خـضرا هوای صحن بقـیع صفای شهر پیمبر صفای صحـن بقیع شـده مسبـب ایـنکـه دوبـاره بـنـشـیـنـم غزل غزل بسرایم برای صحـن بقـیع فــدای تـربـت پـاک مــدیــنـة الـزهـرا فدای آن همه غربت فدای صحن بقیع تمام گـوشه کـنارش روایت درد است به اشک غصه بنا شد بنای صحن بقیع خوشا بحال کسی که فقـیر آل الله ست خوشا به حال و هوای گدای صحن بقیع حسن حسین مدیـنه حسن غـریب خـدا حسن امام و حسن آشنای صحن بقـیع خـدا کـنـد به نگـاهـی دلـم حـرم گردد مدیـنـه عـاقـبـت الامر روزی ام گردد خـدا کـنـد بـگـذارد مـنـم گــدا بـشــوم به یک نـگـاه کـریـمـانـه آشـنـا بـشـوم خـدا کـنـد بـگـذارد تـمـام هـسـتی خود به راه او بـدهـم تـا کـه مـبـتـلا بـشـوم خـدا کـند بپـذیـرد مرا به نـوکـری اش خـدا کـنـد بپـذیرد که "جان فدا" بشوم چه می شود به نگـاه محـبّـتـش روزی ز دام این هـمـه درد و بـلا جـدا بشوم چه میشود که بسازم خودم حریمش را و یـاکـریـم هـمـان گـنـبـد طـلا بـشـوم خدا نیاورد آن روز نحس و تـلخی که بخواهم از در این خانه من جدا بشوم صدای بـارش بـاران روضـه مـی آیـد صدای مـرثـیـه خوانان روضه می آید چه سالیان درازی که خون دلها خورد مدام غصۀ فـردایِ این و آن را خورد پس از محبت چندین و چند سالۀ خود چه بد ز مردم دوران شهر خود پا خورد چه بد به دست گنهکارهای فـتنۀ شوم بساط نهضت صلح و سکوت او وا خورد دلش شکست و نگاهش ستاره باران شد به درب خـانۀ امن علی لگـد تا خورد تمام غصۀ او ضرب دست ولگردی ست که بین کوچه رسید و به روی زهرا خورد همیـشـه و هـمه جا بی بهانه می گرید به یاد سیلی و پهلو و تازیانه می گرید
: امتیاز
|
غربت ائمۀ بقیع علیهم السلام
روزی رسد که صحنِ حسن را بنا کنیم در زیرِ قُـبِّـه اش همه با هم دعـا کنیم یک گـنـبـدِ بـزرگ برای چـهـار قـبـر بـرپـا چـو گـنـبـدِ حـرمِ سـامـرا کـنـیم شـکـلِ مـنـاره های حـرم را مـوافـقـی مـثـلِ منـاره هایِ قـشنـگِ رضا کـنیم؟ بالای قـبـرِ حـضرتِ اُمّالـبـنـیـن فـقـط شایـستـه است «خانـۀ سقّـا» به پـا کنیم یک پنجـره برای حـرم جـور می کنیم اَمْراضِ لاعـلاج در آن جـا دوا کـنـیم چون مُنْتهای جود و سخا و کرامت است انـبـوهِ زائـرانْ هـمه حاجـتروا کـنیم چون مسجدالـنّبی به موازاتِ بابِ بَدْر بابُالجَـمَـل بـرای حـرم رو به را کنیم ذکـرِ کـتـیـبـه هـای حـرمْ یـا محـمّـد و زهـرا، حسین، حـیدر و یا مجـتبی کنیم از بابِ قـاسـمـش به حـرم می رویم تا إذنِ دُخـول خـوانده و او را صدا کنیم هر سال و ماه و هفـته زِ تقـویمهایمان روزِ زیــارتـیِ حـسـن را جـدا کـنـیـم هر کس بخوانَـد آیۀ «اِکْمالِ عشق» را با یک بـرات راهیِ کـرب و بـلا کنیم
: امتیاز
|
تخریب حرم ائمۀ بقیع علیهم السلام
بر دشمـنـان عـتـرت و قـرآن هـمـاره در هر نفس نـفـرین و لعـن بی شماره اینان که بـدتـر از نـصـارا و یهـودنـد فرزند شیطان، خصم دین، آل سعودند بر مکـتب اسلام و ایـمان حمله کردند با آیـۀ قـرآن به قـرآن حـمـلـه کـردنـد اینان نه یک مذهب که یک حزب پلیدند نسل ابـوسـفـیـان و مـروان و یـزیـدند دل هایشان از تیره گی پُر، خالی از نور چشمانشان در این جهان و آن جهان کور بر آل یـاسین ظلم، از حـد بیش کردند تفسیر قـرآن را به رأی خویش کردند خصم خـدا، خـصم نـبی، خصم کـتابند از کفرشان سنّی و شیعـه در عـذابـنـد گـویـنـد مـشرک زائـر خـتـم رسُـل را خوانند مـرده از جهـالت عـقـل کل را در چاه جهل و تیره گی ماندند، ماندند گویی به عمر خویشتن قرآن نخواندند یعقوب کز بوی پسر قـلبش صفا یافت چشم وی از پیـراهن یوسف شفا یافت آن تکّۀ چوبی که مـوسی را عصا شد هم بحر را بشکـافت و هـم اژدهـا شد روزی که عیسی مرده گان را زنده می کرد بر جهل این اشتر چران ها خنده می کرد رو تیره، دیده کور، دل، آلوده و چرک از پای تا سر کفر و از پا تا به سر شرک بـوزیـنـه هایی بر فـراز مـنـبـر وحـی یـار شـیـاطـیـن دشـمـن پیغـمـبر وحی بر تربت پـاک امـامـان حـمـلـه کردند خواندند قرآن و به قـرآن حمله کردند در بـغـض اولاد عـلـی بـیـداد کـردنـد اجـداد خود را در شـقـاوت یـاد کردند با دست آن پرورده های دست شیطان شد تربت پاک حسن با خـاک یکـسان کُـشتـنـد با دعـویّ دین یـاران دیـن را کردند ویـران قـبـر زین العـابـدیـن را پـنـجـم امـام مـا کـه جـان مـا نـثـارش گردید با سطح زمین یکسان مـزارش آمـد جــسـارت بـر کـتـاب نــاطـق مـا ویـرانـه شـد قــبـر امــام صــادق مــا دادنـد پــاداشِ امـیــر الـمــؤمـنــیـن را کـردنـد ویـران مــرقـد امّ الـبـنـیــن را قـبـر شـهـیـدان اُحـد ویــرانـه گـردیــد شهر مدینه سر به سر غم خانه گردید ویـران شد از بیـداد آن قـوم سـتـم گر قـبـر اُمّ و ابـن و اَب و عــمّ پـیـمـبــر ای کـافران، اجـر رسـول الله این بود؟ یـا احـتـرام آن زیــارتـگـاه ایـن بـود؟ لـعـن ابـد را تا ابـد بـر خود خـریـدیـد الحق که یکـسر آل مـروان و یـزیـدید صد شکر کان جا قبر زهرا بی نشان بود از دیـدۀ نـاپـاک نـاپـاکـان نـهـان بــود ورنـه از ایـن بـیـداد گـرهای حـرامـی می شـد به نـامـوس خـدا بی احـترامی اجــداد ایـن نــامــردهــا بــا تـازیـانـه کُـشـتـنـد نـامـوس ولایت را به خـانـه آتـش زدنـد از راه کـیـن بیت الـولا را بیت الـولا نـه خـیـمـه هـای کـربـلا را اجـداد ایـنـان در سـقـیـفـه عهـد بستـند پیـشـانی فـرزند زهـرا را شـکـسـتـنـد اجـداد این ناپاک ها خـنجـر کـشـیـدنـد سـر از تن فـرزنـد پیـغـمـبـر بُـریـدنـد اینان همه مغضوب زهـرای بتـول اند مـلـعـون قـرآن و خـداوند و رسول اند دائم به قـرآن حـمـلـه ور با نـام قـرآن چـون غُـدّه رویـیـدنـد بـر انـدام قـرآن یـا رب به پـیـشـانیّ مـجـروح پـیـمبـر یا رب به قـرآن و به زهـرا و حـیـدر یـا رب بـه خـون اوّلـیـن یــار ولایـت تـنــهــا تـریـن قـــربــانـی دار ولایـت یارب به رازی که عـلـی با چاه گـفته یارب به غـم هایی که او در دل نهفته یارب به باغ حـیـدر و یـاس کـبـودش یارب به آن بیتی که بالا رفت دودش تـا آتـش قـلـب مــحــبّــان را نـشــانــد تـا انـتـقــام آل عـصـمـت را سـتــانــد رخت فـرج بر قـامت مهـدی بپـوشان بر تشنه گان، جام وصالش را بنوشان
: امتیاز
|
غربت ائمۀ بقیع علیهم السلام
آتـش بـزن ای غـم تـمـام پـیـکـرم را لبریز کن از خونِ دل و چشم ترم را ای آه و نـالـه راه بـغـضـم را بگیرید تا پـنـجـۀ بـغـضـی نگـیرد حنجرم را خانه خـرابـم کرد سیـل اشـک، وقتی کـردم نـظـاره تـربـت پـیـغـمـبـرم را بگـذار تـا از غـربـت زهـرا بـکـوبـم بـر پـنـجـره هـای بـقـیـع او ســرم را ای کاش چون پروانه ای در ماتـم او آتش بـسـوزانـد هـمـه بـال و پـرم را اینجا چرا گـلچـین به گـل زد تازیانه این غـم شراره زد دل غـم پرورم را هرگز نمی بخـشم تو را شهـر مـدیـنه من در کـجـا جـویـم مـزار مـادرم را آتـش مـزن بر دفـتـر شـعـر "وفـائی" ای اشک غم رنگین نمودی دفترم را
: امتیاز
|
توسل به ائمۀ بقیع علیهم السلام
غبار صحن تو بر درد جان دواست بقیع !خرابههای تو، بـاغِ بهشتِ ماست، بقیع! تو هم چو فاطمه در شهر خویش تنهایی غریبی و، همه كس با تو آشناست، بقیع! اگر چه روی به كعـبـه نـماز میخوانیم تو قـبـله دلِ مایی، خـدا گـواست، بقـیع! به آن چهـار امـامـی كه در بـغـل داری برای ما حَـرَمت مثل كـربـلاست بقـیع! به یاد چهار پـسر، در كـنـار چار مزار هـنـوز نـالـۀ اُمُّ البـنـین به پـاست، بقـیع! علی نگفت، به جان علـی قـسم، تو بگو كه قـبـرِ گـمـشـدۀ فـاطمه كجاست بقیع؟ هـنـوز نـالـۀ زهـراست از مـدیـنـه بـلـند هـنـوز لـرزه بر انـدامِ مجـتبیست بقیع! قـویتـریـن سـنـدِ غـربـت عـلـی در تـو عِـذار نیـلیِ نـامـوسِ كـبـریـاست، بـقـیع
: امتیاز
|
تخریب حرم ائمۀ بقیع علیهم السلام
فرق دارد جلوه اش در ظاهر و معنا حرم گاه شادی، گـاه غـم دارد برای ما حرم کل معصومین مُعز المؤمنین در عالم اند قبرشان قبله است حالا بی حرم یا با حرم یک حرم در زینبیه یک حرم در شهر قم یک طرف زائر فراوان یک طرف تنها حرم مرتضی و فاطمه از هر نظر مثل هم اند هست تنها فرق بین حیدر و زهرا حرم اوج غربت در کدامین داغ معنا می شود اینکه شاهی از کفن محروم باشد یا حرم؟ وای من سبط نبی، حتی ندارد سنگ قبر خـادم فـرزند او دارد در این دنـیا حرم شادی واهی کـنید امروز را؛ وهـابـیون چون که میسازیم با قتل شما، فردا حرم در مدینه کاخ ها با خاک یکسان می شوند بعد از آن از دور چون دُر میشود پیدا حرم گاه معنای حرم هرگز ضریح و بقعه نیست داشت تعبیری دگر در روز عاشورا حرم یک سوی زینب حرم یک سوی دیگر قتلگاه پیر شد در رفت و آمد های مقتل تا حرم ناله میزد مادری با اشک واویلا حسین ناله میزد خواهری با اشک واویلا حرم
: امتیاز
|
تخریب حرم ائمۀ بقیع علیهم السلام
کاش اینجا داشت تکّـه سایه بـانی لااقل کاش می دادنـد بر گـریـه زمـانی لااقـل کاشکی میشد بریزی آب بر قبر حسن کاش اینجا داشت شبها روضه خوانی لااقل کاشکی میشد کنار قبر صادق سینه زد کاش میشد تا سحـر اینجا بمـانی لااقل کاشکی میشد تا بگویی با نگهبان بقیع زائران را خوب میشد که نرانی لااقل کاش میشد آشکارا ریخت هنگام غروب پشت دیـوار بـقـیـع اشک روانـی لااقـل کـاش می دادیـم با یک روضۀ اُم البنـین قـلـب سنـگـی نگهـبـان را تکانی لااقـل کاش در خـاک بقـیـع اذن زیـارت داشتیم کاشکی وقت نـماز٬ آنهم جـماعت داشتیم آخـرش آقـا به این تـقـدیـر پایان میدهد خـاتمه بر غـصۀ قـلب پـریشان میدهد مطمئنم او بیاید کـار عـالم دست ماست ساخت و ساز حرم را دست ایران میدهد کارفرما مهدی و ما پا رکابش میشویم اولش نقشه برای صحن و ایوان میدهد گنبد و گـلدسته و ایـوان طلایی میشود چون طلای این سه را شاه خراسان میدهد چونکه بعدش زائرِ اینجا فراوان میشود قطعاً اذن ساخت دههـا شبـستان میدهد هرچه سینه زن بیاید در حـرم جا میشود دورتا دور رواق و صحن غوغا میشود صبح وظهر وعصراین صحن وسراهم دیدنیست روی گنبد پرچم یا مجـتبی هم دیدنیست چشم دل هم بسته باشد چشم سر باشد بس است در مـدیـنـه چارتا نور خدا هم دیدنیست میشود یک پنجره فولاد در این صحن ساخت در مـیـان کاسهٔ آبی شـفـا هم دیـدنیـست چارتا خـورشید پیش هم تـلألـو می کنند چارتاخورشید این صحن و سرا هم دیدنیست در زیارتـنامه خواندن زیر چـتـر آرزو بین قـاب نـور ایـوان طلا هم دیـدنیست از روی گلدسته های صحن زیبای بقیع تابش گـلـدسته های کـربـلا هم دیدنیست مسجدی باید به نام حضرت سجاد ساخت گوشه این صحن باید پنجره فـولاد ساخت حیف اینها آرزوهای قلوب مضطر است حیف اینها بغض جاری دوتا چشم تر است ای بقیعی که پُر از گرد و غباری خود بگو درکدامین گوشه از خاک تو قبر مادر است در کجایت نیمه شبها مرتضی سینه زده در کجایت رد پای اشکهای حیدر است گرچه خاک تو پُر از درد و غریبی وغم است کربلا در غربت و در غصه چیز دیگر است گرچه در قلب تو خوابیدند یک عدّه غریب کـربـلا آرامـگـاه لاله هـای پـرپـر است گرچه دیدی که حسن را تیرباران می کنند کربلا هم شاهد حلقوم خشک و خنجر است من نمیدانم که محسن هست آنجا یا که نه در عوض کرببلا قبر علی اصغر است در دل تو بغض سقا نیست قطعاً ای بقیع یک جوان ارباً ارباً نیست قطعا ای بقـیع
: امتیاز
|
تخریب حرم ائمۀ بقیع علیهم السلام
در عـالـم رویـا سفری سوی تو کردم بی خود شدم از خود هوس کوی تو کردم از شـوق زیـارت نفسم حـبس به سینه خـواهـم بـنـشـیـنـم به سـر بـام مـدیـنه مـن هـشـتـم شــوّال هــوایـی بـقـیـعــم گریه کن یک روضۀ مکشوف و فجیعم مرثیـۀ جانـسوزِ همان ظهـر جسارت آن روزِ بـدِ حـملـۀ اشـرار و شرارت روزیکه عدو تخم نفاقی به سبو ریخت در شهر نبی گنبد و گلدسته فرو ریخت حـالا مَـثَـل فـصـل خــزانـیِ بـهــاری گریه کنم از بهـر ضریحی که نداری صحن تو که دلگیر تر از کنج اتاقی ست بر روی مزار تو نه شمعی نه چراغی ست بیـن من و تو فـاصـلـه دیـوار کـشیدند بر قـبـر تو نـقـاشی مـسـمـار کـشیـدند از غصه بسوزم که غـریب وطنی تو آری حـسنـی تو حـسنـی تو حسنی تو با دیدن شش گوشه به این نکته رسیدم مـظلـوم تر از تـشنـه لب بی کـفـنی تو در پـیـش نـگـاه تـر تو فـاطـمـه افـتـاد الحق که اسیـر غـم و درد و محنی تو هم شاهـد دیـوار و در و کوچـه ای آقا هم شـاهد گـوشـواره و دست بزنی تو روزی به تـولای نـگـاهـت بـسـرایـیم بـا فـرشچـیـان سـوی دیـار تو بـیـایـیم مایـی که به دام غـم عـشق تو اسیـریم احـداث حـرم را هـمگی دست بگیریم روزی به تمـاشـای ضریـح تو بنازیم در عـالـم نــقــاره زنـی ها بـنــوازیــم سجـادیـه و صـحـن حـسـنّـیـه بسـازیم اطـراف دو تا حـوزۀ عـلـمـیـه بسازیم یک روز بـسـازیـم همه بـاورمـان را خـوشحـال نـمـایـیـم دل مــادرمـان را
: امتیاز
|
تخریب حرم ائمۀ بقیع علیهم السلام
نه ضریحی، نه رواقـی و نه سقاخانهای چـشمها چیـزی نمیبینند جـز ویـرانهای زائری اینجا نخواهد دید صحن و گنبدی کـفـتـری پیدا نخـواهد کرد آب و دانهای بغض ها خالی نخواهد شد مگر با اشک ها کوه خواهد بود اگر اینجا نلرزد شانهای چـشمها پیـمـانۀ اشکـند در این سرزمین هرکه زائر میشود پر میکـند پیمانهای روضه خواندن، گریه کردن، فاتحه ممنوع شد پاسخش چوب است وقتی که بجنبد چانهای روز و شب گرم طواف قبله های خاکیاند با دو چـشم کاسۀ خـون دستۀ پـروانهای کـافـران مامـور اجرای امـور دین شدند کعـبـه باز افـتاده در دست بت بیگانهای غیر ویرانی چه دارد؟ هرکجا افتاده است سـایـۀ عـالـم نـمـاها بر سر مـیخـانهای؟ عاقبت یک روز خواهد ساخت روی این قبور گـنـبدی از شعرهایش شاعـر فـرزانهای
: امتیاز
|
تخریب حرم ائمۀ بقیع
گلویم خشک از بغض است و چشمانم ز باران تر پریشان است احوال من از حالی پریشان تر مزار جـانشیـنـیان نبی را بی نشان کردند و می دانند خود را از مسلمانان مسلمان تر گـمـان ذره ها خـامـوشی خورشید بود اما نفهمیدند بیش از پیش می گردی فروزان تر ولی می بینم این بدکارها از کار خود روزی پـشیـمـانند این دنیـا و آن دنـیا پـشیـمان تر دلـت آرامـگـاه پـنـج جـنّـت آفـریـن بـاشـد نـدیـدم هیچ جا را از بهشت تو گلستان تر تو را قدری نهان است ای زمین خاکی یثرب ولیکن در وجود خاکیت قدریست پنهان تر رسیده زائری بی جان که جان گیرد ز دیدارت چه می بیند که برمی گردد از پیش تو بی جان تر تو می باری به حال زائر و زائر به حال تو تو از دل میشوی ویران تر و دل از تو ویران تر برایت خواب ها دیـدیـم روزی آستـانت را بنا خواهیم کرد از طوس هم حتی چراغان تر
: امتیاز
|